فقر مغز

دلنوشته های یک دیوانه

فقر مغز

دلنوشته های یک دیوانه

کسی از دور صدا زد مرا؟؟؟؟

از دوردستهای چشمانم صدایی  شنیدم ، به آمدن می خواندم . پا کندم از تمام بندهای بند بند خودم . خودم را به صدا رساندم به آوایی که از دور می خواند مرا . بخدا آمدن ، نه از روی اکراه ، نه از اجبار که از روی ......... . و نیز دعوت رفتنم نه از روی نیاز بود . 

رمزش چهار رقم آخر شماره توست . چون این نوشته برای توست

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.