فقر مغز

دلنوشته های یک دیوانه

فقر مغز

دلنوشته های یک دیوانه

نژاد پرست

 ۵ دی 82 رفته بودم تو 16 سال و تازه اولین امتحانم  (اول دبیرستان بودم امتحان شیمی داشتم اون روز ) ساعت 8 صبح بود .

ساعت 5  ، آره 5 از خواب بیدار شدم خدا لعنت کنه این مندلیوف رو با این جدولش . میخواستم یکم دیگه درس بخونم . نمازو خوندم خیلی راحت و با آرامش نشستم به خوندن .

تازه فهمیدمش این جدولو

: خره این که خیلی راحته چطورنمی فهمیش

خوب خنگم دیگه .

6 که شد دو باره خوابیدم تا 7 .

رفتم امتحان دادم اومدم یهو دیدم تلوزیون داره میگه بم زلزله اومده .


ساعت 26:26:5

دلم ریخت

تا ظهر

تا شب

همش تلوزیون نگاه می کردم .





حرف نمی زدم

فرداش رفتم حسابمو خالی کردم هرچی بود همشو دادم واسشون

یکم دلم راضی شد.


دو سه هفته پیش دویاره تلوزیون می گفت

پاکستان

سیل

مرگ

۱۰ میلیون

انسان

مسلمان




ولی بعد یه جوری شدم

اینا ؟

دلم واسه اینا بسوزه

یه مشت تروریست

حالم بد شد داشتم بالا  میاوردم



ولی بعدش یکم فکر کردم نکنه من نژاد پرستم؟؟؟؟؟؟؟



شما رو نمیدونم ولی من واسه خودم حدیث دارم



لیس علی مجنون الحرج

به من که حرجی نیست



شما از خود بترسید!!!!!!!!!!


نظرات 3 + ارسال نظر
moh3en 1389/06/07 ساعت 05:32 ب.ظ http://www.30tfun.com

سلام خوبی؟
عجب وبلاگ باحالی داری ممنون
به منم سر بزن
راستی اگه تبادل لینک میکنی منو با عنوان شهر سرگرمی و دانلود لینک کن بعدش لینکت رو برام بفرست
راستی به کاربران هدیه وی پی ان رایگان میدم پس حتما بیا

رضا 1389/06/07 ساعت 06:13 ب.ظ

باحال بود

مدیر مرکز 1389/06/29 ساعت 12:11 ق.ظ http://timarestan.blogsky.com/

سلام
خدا آخر عاقبت همه رو ختم به خیر کنه....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد